گفته بودی.‌..

گفته بودی عاشق شعری و
               من این روزها می نویسم شعر 
                             و بعدش هم حسادت می کنم....

۱ ۰

عشق شاید....

عشق شاید انتظار دیدنت در هر خیابان است
جست و جویت بین آدم های تنها پشت فرمان است
با خیال اینکه می آیی به استقبال من با چتر
لذت این روز هایم راه رفتن زیر باران است
دست هایم را رها کردم،مگر آزاد تر باشم
بی خبر بودم دل خود خواه من پیشت گروگان است
از مرور خاطراتم خنده می پاشد به لب هایم
گرچه این یاد آوری ها قصه ی زخم و نمکدان است
آه با امید می گویم به خود،شاید خودت باشی
هرکه را از دور می بینم که چشمانش درخشان است

۲ ۰

دفتر خاطرات

       دفتر خاطرات کوچک من پر از خاطرات سیاه و سفید است.پر از گریه،پر از بغض های شبانه است.خاطراتی که با یاد آوری آن ها برگه های کاهی دفترم پر از قطره های باران می شود.خاطراتی که با نوشتن تک تک آن ها دفترم را به سیاهی می کشد.
       دفتری که می توانست پر از خاطره های رنگین برای من باشد و با یاد آوری تک تک آن ها لبخندی بر لب بیاورم.اما افسوس که اینطور نیست و من با خواندن آن خاطرات بغض می کنم و بی صدا اشک می ریزم.
       دفتر خاطات من پر از حرف های ناگفته ام به توست،پر از درد و دل کردن های شبانه ی من است.اگر بودی دیگر دفتر سیاه نبود،پر از بغض های شبانه و دلتنگی های پر هیاهو و جانسوز نبود.و اگر بودی من اینگونه بی قرار نبودم.
       همیشه می گویند دفتر خاطرات پر از خاطرات به یاد ماندنی است که با یاد آوریشان جانی دوباره میگیری.اما من می گویم،نه نه نه همیشه اینطور نیست.چرا که گاهی اوقات این خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است.
       این دفتر خاطات،قلب من است.قلبی که از حسرت ندیدن تو به درد آمده است و دیگر با نبود تو قلبم نیز مانند دفتر خاطراتم سیاه می شود.راستی فراموش کردم که بگویم دفتر خاطرات من پر است،از خیال بودنت.

                                      
۱ ۰

دو قدم....

دو قدم مانده به خندیدن برگ
یک نفس مانده به ذوق گل سرخ
چشم در چشم بهاری دیگر
تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه تان
یک سبد عاطفه دارم
همه ارزانی تان...
عید نوروز بر شما مبارک


۲ ۰

عید واقعی...

عید واقعی از آن کسی است که
پایان سالش را جشن بگیرد
نه آغاز سالی که
از آن بی خبر است...

                         
۱ ۰

لیست...

لیست کار های خانه تکانی سال نو:
چیدن عشق در طاقچه
پاک کردن غم گذشته
خرید شادی و محبت
دور ریختن کینه
سبز کردن مهر


۰ ۰

امشب...

امشب این خانه عجب حال و هوایی دارد.
گپ زدن با در و دیوار صفایی دارد.
همه رفتند از این خانه بجز غم باز این یار قدیمی چه وفایی دارد.

۰ ۰

باورم...

باورم نیست که دیگر نشنوم آوای تو
یا نبینم روی ماه و قامت رعنای تو
سالها سنگ صبورم بودی و هم صحبتم
بی تو رنگ یاس دارد منزل و ماوای تو

۱ ۰

زندگی شاید...

زندگی شاید...
عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر می دارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می گوید:
صبح بخیر
 
*فروغ فرخزاد*
              
۰ ۰

پنجره های

پنجره های شیشه ای،
نیمکت های چوبی،
دیوار های آجری و ستاره های خاموش،
اینها همه دنیای تو را میسازند و تو... دنیای من
دنیای من...
رویا هایم را خط نزن...!...

۳ ۰