دفتر خاطرات

       دفتر خاطرات کوچک من پر از خاطرات سیاه و سفید است.پر از گریه،پر از بغض های شبانه است.خاطراتی که با یاد آوری آن ها برگه های کاهی دفترم پر از قطره های باران می شود.خاطراتی که با نوشتن تک تک آن ها دفترم را به سیاهی می کشد.
       دفتری که می توانست پر از خاطره های رنگین برای من باشد و با یاد آوری تک تک آن ها لبخندی بر لب بیاورم.اما افسوس که اینطور نیست و من با خواندن آن خاطرات بغض می کنم و بی صدا اشک می ریزم.
       دفتر خاطات من پر از حرف های ناگفته ام به توست،پر از درد و دل کردن های شبانه ی من است.اگر بودی دیگر دفتر سیاه نبود،پر از بغض های شبانه و دلتنگی های پر هیاهو و جانسوز نبود.و اگر بودی من اینگونه بی قرار نبودم.
       همیشه می گویند دفتر خاطرات پر از خاطرات به یاد ماندنی است که با یاد آوریشان جانی دوباره میگیری.اما من می گویم،نه نه نه همیشه اینطور نیست.چرا که گاهی اوقات این خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است.
       این دفتر خاطات،قلب من است.قلبی که از حسرت ندیدن تو به درد آمده است و دیگر با نبود تو قلبم نیز مانند دفتر خاطراتم سیاه می شود.راستی فراموش کردم که بگویم دفتر خاطرات من پر است،از خیال بودنت.

                                      
۱ ۰
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.